خب من عاشق تدریس و آموزش بودم و صرفاً با نگاه کردن به آگهیهای تدریس روزنامهی همشهری (بدون آنکه با آگهیدهندهها تماس بگیرم)، روحم آرامش عجیبی مییافت.
اتفاق خوبی که در زندگی کاری من رخ داد
یکی از همان روزهایی که در بین آگهیهای مختلف روزنامه همشهری جستجو میکردم، چشمم به یک آگهی افتاد که بهشدت نظرم را جلب کرد. آگهی استخدام مربوط به یک موسسهی خیلی معروف در تهران بود و از قضا شرایط استخدام بهشدت با ویژگیهایی که من داشتم سازگار بود. با شمارهای که در آگهی درج شده بود، تماس گرفتم تا مطمئن شوم که واقعاً همان موسسه است یا خیر که اپراتور این موضوع را تایید کرد و وقت مصاحبه را برایم مشخص کرد.
با خوشحالی تمام در جلسهی مصاحبه حاضر شدم و وقتی با مدیر موسسه شروع به صحبت کردم، متوجه شدم که آنها در مجموعهشان به مدرس نیاز ندارند، بلکه در پی جذب یک کارشناس و مشاور آموزشی هستند. من هم به مدیر گفتم که تجربهای در این زمینه ندارم، اما با این وجود مشتاقم که این فضا را تجربه کنم و مطمئن هستم که از پس این کار برخواهم آمد. آنها هم به من گفتند که در صورت تایید، با من تماس خواهند گرفت. روز بعد طی تماسی که از سوی موسسه با من گرفته شد، فهمیدم که در جلسهی مصاحبه پذیرفته شدم و باید برای عقد قرارداد به آنجا بروم.
و اینگونه بود که زندگی حرفهای خود را در فضای اجرایی حوزهی آموزش با “موسسه پارسه” آغاز کردم. در آن زمان واقعاً اطلاعات خاصی از فرآیندهای اجرایی آموزش نداشتم و به قول معروف در این زمینه “صفر کیلومتر بودم”. اما از آنجاییکه این کار به نحوی در وجود من قلیان میکرد، در کمتر از ۲ ماه در مسائل و امور مربوط به این حوزه، طوری مسلط شدم که تعجب تمام همکارانم را برانگیختم! خب من فردی ایدهپرداز و تشنهی نوآوری بودم و مدیر موسسه هم که بسیار حامی و خوش فکر بودند برایم بستری را فراهم کردند تا هرچه ایده و طرح در ذهن دارم، ارائه دهم. اگر بخواهم انصاف را در حق ایشان رعایت کنم، باید بگویم که حمایتها و راهنماییهای این مدیر با ذکاوت، برای من بسیار مفید و کارساز واقع شدند.
در آن سالها که نتایج قبولی در کنکور از طریق روزنامه منتشر میشد، موسسه برای آنکه بتواند نتایج قبولی خود را مشخص نماید، باید یک فرآیند سخت و نفسگیر را اجرا میکرد تا در طی یک بازهی زمانی ۱۰ ماهه، آمار داوطلبان مجاز را استخراج نماید و تازه بعد از آن هم به تعیین تکلیف برای قبولیهای قطعی میپرداخت. در همان زمان طرحی را ارائه دادم که طی آن، فرآیند سخت و نفسگیر از ۱۰ ماه به ۳ ماه کاهش یافت؛ در واقع هرساله وقتی نتایج نهایی کنکور در شهریور ماه اعلام میشد، موسسه قبولیهای قطعی خود را در مهر ماه اعلام میکرد و این بهعنوان یک برگ برنده برای مجموعه به حساب میآمد. بعد از عملی کردن این طرح، طی تمام ۱۵ سال سابقهای که در پارسه داشتم، طرحها و ایدههای مختلف دیگری را ارائه دادم که بعضی از آنها تایید و برخی دیگر رد شدند. ناگفته نماند که برخی از طرحهایم رشد ۱۰۰ تا ۲۰۰ درصدی را به همراه داشتند.
بازگشت دوباره من به شیراز
بعد از گذشت ۳ سال که در دفتر تهران با سمت مدیریت آموزش مشغول فعالیت بودم، به دلیل پارهای از مشکلات که برای نمایندگی دفتر استان فارس پیش آمده بود، به شیراز منتقل شدم و مجددا به محل تحصیلم در دوران دانشجویی بازگشتم. در آنجا با سمت مدیر نمایندگی استان فارس فعالیتم را آغاز کردم و هرگز اتفاقات جذاب و هیجانانگیزی که در شیراز برایم رخ داد را فراموش نخواهم کرد.
در آن زمان که تمام موسسات رقیب، برای تبلیغ موسسات خود و جذب داوطلب، در پی یافتن راهی برای ورود به دانشگاهها بودند، تمام دغدغهی من این بود تا بستری را محقق کنم تا در آن مسیر پیشرفت اعتبار علمی دانشگاه و دانشجو محقق شود. با این رویکرد وارد دانشگاه شیراز شدم و با امور فرهنگی دانشگاه شیراز اقدام به عقد قرارداد نمودم. طبق مصوبهی وزارت علوم، هر دانشگاهی یک بودجهی تحقیقاتی دارد، اما این بودجه در آن زمان برای دانشگاهها مکفی نبود. بر همین اساس قراردادی که با دانشگاه بستیم، مبنی بر این بود که چنانچه هر پروژهای از طرف دانشگاه مورد تایید قرار گیرد، هزینهی آن پروژهی تحقیقاتی تا یک سقف مشخص، از سوی موسسه پارسه شیراز پرداخت شود. این خود یک تحول اساسی در زمینهی آموزش و ارتباط موسسات با دانشگاهها بهشمار میآمد. در این مسیر هم به نقطهای رسیدم که طی ۵ سالی که در شیراز حضور داشتم، از نظر اعتباری سرآمد بودم و با رشدی حدود ۷۰۰ درصد و تجربهای غنی در حوزه مشاوره تحصیلی و تدریس و آموزش، به تهران بازگشتم.
تحول در رویکرد آموزشی من و ادامه تحصیل
پس از بازگشت به پارسهی تهران، داستان زندگی کاری من، وارد فازی جدید و هیجانانگیز شد که در رویکرد و نگاه من به حوزهی آموزش تغییرات اساسی ایجاد کرد. از سال ۹۰ تا ۹۵ همچنان با ارائهی طرحهای مختلف آموزشی، در صدر خدمات آموزشی بودم با این تفاوت که مدیریت پروژهها و اجرای تمامی طرحهای ارائه شده نیز با خودم بود. همین موضوع باعث شده بود تا تجربیات زیادی را بهدست آورم و درست در همین زمان بود که احساس کردم که برای پیادهسازی هرچه بهتر طرحها، باید دانش خود را ارتقا دهم و هرآنچه که در طول این سالها به صورت تجربی یاد گرفته بودم را به صورت آکادمیک و طبقهبندی شده هم یاد بگیرم. لذا تصمیم به ادامه تحصیل در رشتهی مدیریت پروژه گرفتم و سال ۹۴ پس از ۱۴ سال دوری از درس و دانشگاه، با اشتیاق تمام در این رشته شروع به تحصیل کردم. چرا که وقتی در کلاسهای درس شرکت میکردم، تمام مطالب آموزشی را با آن چیزی که بهصورت تجربی انجام داده بودم مقایسه میکردم و از ارتباط نزدیک مباحث آموزشی با تجارب عملی خود بسیار هیجانزده و مایل به یادگیری بیشتر میشدم.
زمانیکه این اشتیاق و علاقه را با یکی از محبوبترین اساتیدم (جناب دکتر علیپور)، در میان گذاشتم، ایشان فقط یک جمله به من گفتند که از آن روز به بعد، این جمله همیشه و همواره همراه من میباشد. ایشان به من گفتند که دلیل این اتفاق این است که تو کارت را تنها بهعنوان یک منبع درآمد نمیبینی و واقعاً عاشق کارت هستی و به همین دلیل مباحث مالی و درآمدی برای تو در اولویت اول نیستند. بله! دقیقاً همینطور بود. اولویت اول من در زندگی کاری مخاطبین، دانشپذیران و … بودند، اولویت دوم مدرسین و پرسنلی که افتخار همکاری با آنها را داشتم و در نهایت کسب درآمد برایم مهم بود.
از تاسیس مدرسه حرفهای کسب و کار تا آن آکادمی
به نظرم اینجا نقطه عطف جدیدی در زندگی کاری من بود و من وارد فاز سوم از مسیر کاری خود شدم و آن هم راهاندازی واحدهای آموزشی مختلف بود. این شد که اقدام به تاسیس مدرسهی حرفهای کسب و کار پارسه کردم و طی یک سال اقدامات جذابی انجام دادم که نظر خیلیها را جلب کرد. وقتی دیدم که روند چقدر خوب پیش میرود، به این نتیجه رسیدم که رسالت من در زمینهی تدریس و آموزش فقط و فقط همین است و تصمیم به راهاندازی کسب و کار شخصی خود در حوزهی آموزش گرفتم. برای این کارم یک دلیل محکم دیگر هم داشتم و آن هم این بود که وقتی این کارها را برای مجموعهای انجام میدادم، خیلی از فرآیندها بر اساس استراتژیهای آن سازمان قابلیت اجرا نداشتند و من نمیتوانستم صد در صد تفکراتم را پیادهسازی کنم. برای راهاندازی کسب و کار شخصی خودم، تصمیم گرفتم تا برای کسب تجارب بیشتر به فراتر از ایران بیاندیشم و از این رو به کشور دوست و همسایه مهاجرت کنم. به مدت ۲ سال، فضای آموزشی کشورهای مختلف را بررسی کردم و تجربیات جذابی را بهدست آوردم. لازم بهذکر است که طی این ۲ سال هم اقدام به راهاندازی موسسات مختلف در آن کشور کردم تا بتوانم تجربهای متفاوت کسب کنم.
حالا دیگر با کولهباری از تجارب آموزشی مختلف داخلی و خارجی، زمان بازگشت فرارسیده بود. پس از بازگشت به ایران سایت آموزشی آن آکادمی را تاسیس کردم و بسیار خوشحالم از اینکه امروز میتوانم تجارب ۲۵ سالهی آموزشی خود را در مجموعهای صرف کنم که صددرصد استراتژیها و تفکرات آن زاییدهی ذهن و تجربهی من و همکاران متخصص و کاربلدم میباشد که طی این سالها فعالیتهای مختلفی را در کنار هم داشتیم.
در رابطه با اهداف، نگاه و مسئولیتهای آن آکادمی، در بخشهای بعدی توضیحات کاملی را ارائه خواهم داد.